دوستانه ...
ایلیا جونم دوره همی دوستانمون اینبار خونه ی ما بود بیست و پنجم مرداد و تو و غزل و سایدا و سحر و محمد مهدی کوچولوهای جمع مون بودید اونقدر خوب تو و غزل و سایدا همبازی بودید که فکر کنم تو کل مدت غیر از لحظه ی ورود ما نیومدیم تو اتاق بهتون سر بزنیم کلا دوست داری اسباب بازیهات رو نشون بدی به بچه ها و با هم بازی کنید حتی تبلتت رو هم آووردی تا به غزل و سایدا جون نشون بودی (تو اتاق بودید اومدم دیدم سه تاییتون نشستید لبه ی تخت و تو داری بازیها رو نشونشون میدی غزل جون گفت اینا که دخترونه نیس! گفتی الان از اینتترنت برات میگیرم!) اما دوست نداشتی سحر جون به اسباب بازیهات دست بزنه! وقتی دلیلش رو ازت پرسیدم گ...